چن روز پیش مقایسه ی "گلکسی اس 3" با "وان ایکس" رو خوندم، چن مورد دیگه هم از جاهای دیگه خونده بودم ، نمیخوام مطلبشونو کپی کنم ، ولی اون چیزیو که ازشون فهمیدم سعی میکنم تو ادامه ی مطلب بنویسم ...
:: موضوعات مرتبط:
مطالب علمی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 441
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 |
نظرات ()
در مورد دختران و عمل بینی یا همون دماغ تفاسیر زیادی موجود هست ولی یه شعر در این زمینه هست بشنویم:
اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلیت میجنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده
اگر که مثل فیله
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله
غصه نخور، اصیله
هی نرو پشت پرده
دماغ عمل نکرده
یکی میگه درازه
خیلی ولنگ و وازه
یکی میگه ترازه
غصه نخور که نازه
ببین خدا چه کرده
دماغ عمل نکرده
دماغ نگو جواهر
سوژهی شعر شاعر
طویل فیالمظاهر
پدیدهی معاصر
آهای تخم دو زرده
دماغ عمل نکرده
با اون دماغ همیشه
عکس تو پشت شیشه
تو سینما چی میشه
شکستن کلیشه
کاشکی بری رو پرده
دماغ عمل نکرده
کم باباتو کچل کن
یا خودتو مچل کن
کی بت میگه عمل کن
قصیده رو غزل کن
میشی له و لورده
دماغ عمل نکرد
چهقد دماغ دماغ شد
قافیهمون چلاق شد
هی، یکی- چل کلاغ شد
تصنیف کوچه باغ شد
بره که برنگرده
دماغ عمل نکرده
*و اما دستهای دیگر از دختران بر خلاف بقیه، نه به سوسک حساسیت دارند و نه از دیدن مورچه توی قندان غش میکنند. هیچ پشهای هم نمیتواند به آنها لگد بزند. چرا که خودشان اهل لگدپرانی یا به قول استادشان «دفاع شخصی» هستند. برای این دستة اخیر کوبیدن بر فرق سر آقایان مثل آب خوردن است، زیرا با هر عطسهشان چهارتا پسر را در هوا معلق میکنند و با شاخ بر زمین میکوبند، به این گروه از دختران ... هیچی نمیگویند، چون جرئتش را ندارند. بهخصوص پسرها که دنبال نقطه ضعف دخترها میگردند تا نقطه ضعف خود را پنهان کنند.
خوب برسیم به چند تا جمله و نوزولوژی(دماغ شناسی ) خانمها
خروفسورهای عزیز نینجائولوس و اسپارتاپوکولوس و هلبویپولوس براساس دماغ دخترها را به 4 گروه تقسیم کردن:
*بعضی از دخترها فکر میکنند از دماغ فیل افتادهاند. توی مهمانیها (فرق نمیکند؛ چه عروسی باشد، چه عزا) محل .. به هیچکس نمیگذارند. به این گونه از دخترها میگویند: «دختران دماغ فیلی». از نظر روانشناسی این افراد دچار بیماری «بیش تشکری» هستند و نیاز مبرم به مقدار زیادی «قربان- صدقه» دارند.
*برخی از اینها که به آنها اونها میگویند به «دختران دماغ عقابی» مشهورند. اینها همانهایی هستند که بابابزرگشان را جلوی چشم بابایشان میآورند تا خرج عمل دماغشان را تهیه کنند. این دسته مدام جلوی آینه دماغشان را با خطکش و کولیس اندازه میگیرند یا از زوایای مختلف از دماغ خود عکس میگیرند و با برنامة فتوشاپ آن را ویرایش میکنند. اونها روزی چند بار از خدا میپرسند: «آخه چرا عقاب رو آفریدی؟» البته این دسته از دختران نسبت به گلابی، لامپ پرمصرف، کوفته تبریزی و هرچیزی که شبیه دماغشان باشد آلرژی دارند.
*دستهای دیگر از دختران وجود دارند که اشکشان توی دماغشان است. البته جسارت نشود، این دسته فکر میکنند با دیدن هر چیز باحال یا بیحالی باید بزنند زیر گریه و مشکلاتشان را با قدرتِ عجیبِ این مایع شگفتانگیز حل بفرمایند. این دختران در رشته آبغورهگیری کارشناسی ارشد دارند و قادرند با هر قطره اشک فینفین کرده و بر مخاطب تأثیر بگذارند. به این دسته «دختران جاری دماغ» گفته میشود.
در انتها یه دو سه تا جمله بگیم اما شما به کسی نگید.میگن تیکه هستن این جمله ها
دوست دارید برج ایفل را از نزدیک ببینید؟ امکان رفتن به پاریس را ندارید؟ مهم نیست گوگل مپ سرویس بسیار مناسبی برای گشت و گذارهای مجازی است. اما فراموش نکنید که هر نقطهای که روی سایت انتخاب کنید قابل مشاهده نیست.
|دانلود فیلم Sinister با لینک مستقیم و سرعت بالا از سرور سایت|
کیفیت: DVDRip – خیلی خوب
فرمت: mkv
حجم: ۳۸۵ MB
امتیاز: –
تاریخ انتشار: ۲۰۱۲
ستارگان: Ethan Hawke, Juliet Rylance and James Ransone
خلاصه داستان: Found footage helps a true-crime novelist realize how and why a family was murdered in his new home, though his discoveries put his entire family in the path of a supernatural entity.
:: بازدید از این مطلب : 357
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 ارديبهشت 1391 |
نظرات ()
فتوای جدید علمای حوزه علمیه اگر یک پسر به دختری بگه قربونت برم عزیزم،20 ضربه شلاق داره!! اگر بگه قربونت برم خوشگلم 70 ضربه شلاق داره!! ولی اگر بگه قربونت برم الهی چون در راه خداست هیچ اشکالی ندارد
جوایز بانک بسیجیان: 2 دستگاه تانک ذولفقار , 2000 متر پارچه چفیه, 5000 بلیط سفر پیاده به کربلا. هر 1متر ریش در هر روز 1 امتیاز.
کودک گفت: به کسانی که در امروز خود مانده اند ، فردا میفروشم ...
منبع : وبلاگ سیب خاطرات
http://choulab.persianblog.ir/
خوانندگان عزیز لطفا با دادن نظر من را در نوشتن این وبلاگ یاری دهید.به نظرات شما حتما پاسخ داده حواهد شد.لطفا علاوه بر نظرات پیشنهادات خود را هم بنویسید
1- اگر حرف مُفت را مي خريدند ، خيلي ها ميلياردر بودند. 2- آدم « بی باک » از سوخت هسته ای استفاده می کند. 3- امروز همان راه حل های دیروز است. 4- سکوت به جرم پوزخند به عدالت محاکمه شد. 5- فقط آدم های پُر حرف , سکوت ذخیره می کنند. 6- آنقدر در خودم فرو رفتم که سر از قوزک پایم در آوردم. 7- کبوتر آزادی از آسمان هفتم تقاضای پناهندگی کرد. 8- بعضي ها روي شاخه نشسته و بعضي ها مشغول خوشه بندي. 9- رشته سخن را بدست گرفت و کلاهی نو برای مردم بافت. 10- اگر ساقی چشمان تو باشد , یک استکان چای هم مستم می کند. 11- بیشتر اوقات افکارم را با سکوت , سانسور می کنم. 12- آجر فشاري هيچ نسبتي با گروه فشار ندارد. 13- اوج پرواز روزنامه نگارها خطوط قرمز است. 14- براي روشن كردن منظورش ، همه چيز را به آتش كشيد. 15- وضعش «توپ» بود ولی با یک «شوت» از میدان خارج شد. 16- دست هایم تصمیم گرفتند که مرا نه دست به سینه کنند و نه دست به کمر. 17- نقاش فقیر «درد» می کشید. 18- خر نادان ، دوست خوب خر سوار است. 19- در نبودنت ، خاطراتت خود نمایی می کند. 20- مخالفان آزادی افق را با لکه های سیاه کدر کردند. 21- عشق زنی بود که سیگار نمی کشید و من ترکش کردم. 22- عاشق با تلسکوپ و حسود با ميکروسکوپ به دنيا نگاه مي کند. 23- بي توجهي شهرداري به دست اندازها يعني دست انداختن مردم. 24- در روزهاي باراني اعداد در زير راديکال پنهان مي شوند. 25- قشنگ ترين و زيباترين ساعت دنيا، ساعتي بود که ديدمت. 26- وقتي گفتم حرف دلت را بزن، گفت گرسنه ام. 27- با هجوم کلمات نفس قلم به شماره افتاد. 28- خيلي ها تنها پشت گرميشان آفتاب داغ است. 29- بازداشتگاه عکس ها آلبوم است. 30- بي دست و پاترين موجود مار است ولي همه از آن مي ترسند. 31- شیرین ترین ماه , ماه عسل است. 32- خیلی از موش ها حتی به گربه ها هم محل سگ نمی گذارند. 33- خُر و پُف , همان پُر حرفی کردن در خواب است. 34- برای گوش های سنگینش , نیاز به یک باربر داشت. 35- کرم شب تاب , چراغ قوه حیوانات است..
کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کمکم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آیندهاش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه همسن و سالانش واقعاً نمیدانست که چه چیزى از زندگى میخواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت.
یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد.
به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد:
یک کتاب مقدس،
یک سکه طلا
و یک بطرى مشروب .
کشیش پیش خود گفت :
« من پشت در پنهان میشوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بیاید. آنگاه خواهم دید کدامیک از این سه چیز را از روى میز بر میدارد. اگر کتاب مقدس را بردارد معنیش این است که مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى عالیست. اگر سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد نیست. امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائمالخمر و به درد نخوری خواهد شد که جاى شرمسارى دارد.»
مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت. در خانه را باز کرد و در حالى که سوت میزد کاپشن و کفشش را به گوشهاى پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد. کیفش را روى تخت انداخت و در حالى که میخواست از اتاق خارج شود چشمش به اشیاء روى میز افتاد. با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آنها را از نظر گذراند.
کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زیر بغل زد. سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد . . .
کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت:
« خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد ! »